در متون ادبی جهان،نمونههایی که متضمن مفاهیم معنوی و روحانی باشد،بسیار است.این متون شاید به سبب برخورداری از لطایف هنری و صنایع ادبی تأثیر بسزایی در تفهیم و اقناع خواننده داشته باشد،اما با اینهمه فاقد جنبهء قدسی و آسمانی باشند.زیرا جنبهء قداست تنها در طرح مسایل خاص معنوی و یا شیوهء بیان کتاب خلاصه نمیشود،بلکه بیش از هر چیز رابطهاش با الهیت مشخص کنندهء قداست حقیقی آن است.در بین کتب مقدس جهان،قرآن از جایگاه برتری برخوردار است.زیرا تنها کتابی است که کلام خدا را در آن متجلی گشته است.فرتیتون شوئون در این باره مینویسد:(1)
«قرآن کریم نه مانند تورات و انجیل،ممکن است در باب بسیاری از چیزها،غیر از خدا(ماسوی الله)مثلا دربارهء شیطان،جهاد،قوانین ارث بری سخن بگوید،بدون اینکه از قدسی بودنش چیزی کاسته شود.در صورتی که دیگر کتب ممکن است در مورد امور عالم بالا سخن برانند و با این وجود، کلام الهی نباشد».
وحی تا قبل ازپیامبر اسلام(ص)بیشتر معطوف به مدلول پیام بود تا به خود کلمه،از اینرو در بیشتر موارد،پیامبران پس از دریافت وحی آن را با زبان خود بیان میکردند اما قرآن از دیدگاه یک مسلمان، عین کلام خداست،نه مفهوم و یا مضمون آن.به همین دلیل اعجاز قرآن در یک مفهوم خاص،به سبب خصوصیت کلامی و زبانیاش،تقلیدناپذیر است.(2)قرآن بصراحت اعلان میکند که بشر از آوردن چیزی مانند کلام خدا،عاجز است،(3)و کلام خدا اساسا با کلام بشری متفاوت است،زیرا قول و سخن انسان از راه دهان و زبان است،در حالیکه سخن خداوند با عالم حق و حقیقت مرتبط است و به همین علت منشأ اثر است.
تأثیر کلام خدا هم در عالم تشریع است و هم در عالم تکوین و در قرآن به هر دو نوع تأثیر اشاره شده است:در سورهء احزاب آیهء 4،از ارتباط سخن خدا با حقایقی تشریعی یاد شده است: «این سخن شماست که به زبان میآورید،و خداوند حق را میگوید و به راه هدایت میکند».
و در سورهء انعام آیهء 73،به ارتباط قول خداوند با حقایق تکوینی اشاره شده است: «و اوست که آسمانها و زمین را بحق آفرید و کتب آسمانی،تنها کتاب خدا بودند و نه سخن او، اما قرآن هم کتاب و هم سخن خداست(4)سرّ جامعیت قرآن نیز میتواند همین باشد،چنانکه شیخ صدرالدین قونوی سخن حسن بصری را نقل میکند که«خداوند یکصد و چهار کتاب فرو فرستاده و یکصد آنرا در چهار کتاب به امانت سپرده».
این چهار کتاب عبارتند از تورات و انجیل و زبور و فرقان.از دیدگاه شیخ کبیر خداوند تمامی کتب آسمانی را در قرآن به امانت سپرده«و آن چه در مفصل است در فاتحه به امانت سپرده است»و تمام فاتحه در سه «الله»و«رحمن»و«رحیم»
مندرج استو«رحمن»و«رحیم»در اسم«الله»و تمام اشیاء در حرف«هاء»از اسم«الله» مندرجند.(5)
شیخ برای اثبات سخن خود تمهیدی را تحت عنوان«تفصیل مجمل»ارائه میدهد و در طی آن، با تحلیل وجودشناسی کلام،به تناظر حروف در دم و نفس انسان و با تعینات صادره از ذات الهی اشاره میکند:برای مثال بین تعین اول از ذات احدیت و اولین حرف از عالم حروف در نفس انسان یعنی حرف همزه شباهتی وجود دارد.«الف»مظهر صورت نفس الرحمن است؛همچنانکه حروف و کلمات انسانی به نفس متعین میشوند،حروف غیبی نیز به واسطهء الف-که مظهر واحد است- ظاهر میشود.وی در این تحلیل از خواص اعداد و حروف ابجد کمک میگیرد و نظریهء«دوری بودن» مراتب و حقایق وجود را در حروف«بسم الله الرحمن الرحیم»به تفصیل بیان میکند.(6)
کل این تفاصیل که مرتبط است با نخستین سورهء قرآن یعنی«فاتحة الکتاب»،حاکی از این حقیقت است که در نظر متألهین و عرفا،چون قرآن کلام خداست و کلام خدا در عالم منشأ اثر است،پس آنچه که از این کلام به کسوت حروف ملبس شده است نیز خاصیتی غیر از حروف دیگر دارد.قرآن از این جهت که همواره با تأثیر بر مخاطبین،نمود و نمایش و نور جدیدی را در انسان متجلی میکند، معجزهای دائمی محسوب میگردد و به همین دلیل برتر از دیگر معجزات است.شیخ صدرالدین قونوی در«کتاب الفکوک»نیز به برتری اعجاز قرآن اشاره می کند و در آن کتاب توجه خاصی به جنبهء هستیبخش بودن قرآن دارد و در جایی توضیح میدهد که معجزات و کتب هر یک از پیامبران متناسب با اسمی است که رسالت و نبوتش مستند به آن میباشد و سرّ تفاوت درجات انبیاء و اولیاء در نبوت و ولایت همین است و اینکه پیامبر اسلام(ص)،از بین انبیاء(ع)به معجزهء کلامی اختصاص یافته است از نظر قونوی بسیار قابل تأمل است،زیرا صفت کلام،صورتی از صورتهای علم و نسبتی از نسبتهای آن و بخشی از علم میباشد:(7) «وآن[کلام]«کن»که بدان در تأثیر حق تعالی بر خلایق گشوده شده است،لذا موجودات از مرتبهء علم به عین و خارج،با اختلاف اجناس و انواع و ادامهء آثارشان-چه در دنیا و آخرت ظاهر آمدند.از اینروی[بزرگترین]آیه و معجزهء پیغمبر(ص)را کلام بود»
از دیدگاه محقق قونوی ظهور کلام الهی مرهون دو صفت اراده و قدرت است که در عالم غیب با یکدیگر برخود میکنند.بنابراین کلام از حیث حقیقتش مجرد است،ولی از این حیث که جامع این دو صفت میباشد و ظهورش در عالم شهادت متوقف بر آن دو است،امری مرکب است.کلام از طرفی با اراده نسبت دارد و از طرفی با قدرت. نسبتش با اراده،همان قصد خداوند به عنوان متکلم،از سخن گفتن است،و نسبتش با قدرت از باب تأثیر الهی در عالم کون است،زیرا کلام و سخن«کن»واسطهء این تأثیر و ایجاد است.
شیخ کبیر در کتاب«اعجاز البیان»تحلیلی ارائهمیدهد که بر طبق آن خدای سبحان کلام خود را در سه کتاب نگاشته است:نخست عالم کبیر،جهان خارج که حاصل صور اسماء الهی است و مطابق صور علمی اوست و با قلم قدرتش آن را نگاشته است؛دوم انسان کامل که عالم صغیر است و جامع بین مرتبهء اسماء و مرتبهء مسما یعنی ذات است،و کتاب سوم قرآن عزیز است که صفات کمالی انسان و یا به تعبیر دقیقتر صفات انسان کامل را شرح میدهد.بنابراین قرآن مختصر انسان کامل است.(8)وی در کتاب«النفحات الالهیه»به سنخیت وجودی کلام الهی با نبی و ظهور خطاب الهی در کتاب آسمانی برای رسول، اشاره و تأکید میکند که هر کتاب آسمانی از مبدأ اسماء ربانی نشأت میگیرد و زبان هر اسم،بیانگر شؤون الهی است.(9)هم کتاب وجود صورت تفصیلی پیامبر است و هم خلق و خوی رسول خدا در کتاب آسمانی قرآن جلوهگر شده است.بنابراین قرآن،نوشتهء جامعی است مشتمل بر تمام صفات حق تعالی و احکام و احوال او با مخقلوقاتش.(10)
از دیدگاه حکمای اسلامی،چون قرآن کلام خداست،بنابراین از ذات حق حکایت میکند و حکمت نزول قرآن بر نبی اکرم(ص)این است که انسان کامل باید ذات احدیت را بدانگونه که در عالم ذره و پیش از تعلق ارواح به اجساد مشاهده میکرد،به طور کامل شهود کند،برای این منظور نزول دفعی و تدریجی قرآن هر دو لازم است تا آن حضرت به جمیع قرآن متحقق شود و این تحقق، تحققی ذاتی و کلی است که در جسم او صورت میگیرد.از طرفی جود و کرم تام،اقتضای آنرا دارد که چیزی از قرآن(حقایق وجودی در ذات حق)در تنزیل فروگذار نشو،بلکه تمام آن فرو فرستاده شود،و اینکه قرآن به وصف کریم ستوده شده است،ناظر بر همین امر یعنی جنبهء تنزیل کتاب است.
اما قرآن از حیث عروج انسان برای دستیابی به آن حقایق الهی،متصف به صفت«حکیم»است. چون حکمت الهی اقتضای تدریج در مراتب وجود و سلوک و ترقی عبد برای تحقق ذاتی با کلام الهی را دارد،از اینرو،نزول تدریجی آیات با ظهور اسماء و صفات خدا در انسان تلازم دارد،(11)و هر قدر توفیق سلوک الهی نصیب«عبد»گردد به همان اندازه میتواند حقیقت کلام خدا را در خود تجربه کند. حکیم و عارف بزرگ دوران صفویه جناب سید قطبالدین نیریزی(قدس سره)در قصیدهاش میگوید:(12) و در سیر خود با کوشش و جدیت و رشد،از مجاز خویش بسوی مغز حقیقت گذر نما تا در اطوار(دگرگونیها و مراتب هفتگانه)قلب خود، بطون کلام الهی را در مقام هدایت بدانی؛چونکلام الهی نوری است که بر آینه قلب خلایق میتابد.
تابش نور کلام الهی بر دل انسان مستعد،موجب میشود تا وی به«حقیقت عین کلام الله»برسد و از اهل قرآن گردد و به تعبیر عین القضاة همدانی از «عادت پرستی»رها شود و آیات را به دیدهء تحقیق بنگرد.در چنین مقامی کلام الهی با وجود انسان ممزوج شده و اسرار قرآن بر وی فاش میگردد،تا بدانجا که«حروف مقطعه»با وی حدیث کند.(13) نحوه سخن گفتن حروف مقطعه با انسان به تأثیر نورانیت کلام الهی در انسان،یعنی نور فرقان مربوط میشود.کسی که از این دو نور بهرهمند است حروف منفصل قرآن در نظرش متصل میگردد و رازهای حروف مقطعه بر وی فاش میشود.
پس فرقان در مرتبهء تفصیل و فهم قرآن است.اما در مرتبهء اتحاد با حقیقت قرآن،چون اتحاد،از جمع حروف حکایت میکند و سالک در عالم وحدت با چیزی از کثرات محجوب نمیشود،لذا در آن مقام،حروف متصل در نظرش منفصل میشود.ابن عربی در این مورد مینویسد:(14) «قرآن از حیث فرقان بودنش مطابق تفصیل وجود تنزل یافته است،چراکه قرآن بواسطهء آیاتی که از هم جدا شده است[فصلت]بیانگر احوال تفصیلی وجود،و از حیث قرآن بودنش مطابق جمع وجود است،تا بدانجا که تفصیل فراوانش از جهت بیان، به«جمع و قرآنش»برمیگردد،بلکه به سورهای از آن،نه بلکه به«بسم الله الرحمن الرحیم»و آن چهار کلمهای است،نه بلکه به«بای بسم الله»نه بلکه به نقطهاش برمیگردد که در شأن آن(نقطهء تحت الباء)گفته شده:«اگر بخواهم میتوانم از نقطهء بای«بسم الله»هفتاد بار سنگین مطلب استخراج کنم»
بدین ترتیب حکما و عرفای مسلمان در بحث از حقیقت کلام الهی،علاوه بر کلمات وجودی به حروف وجودی نیز قایل شدهاند،حروف و کلمات قرآن چون از تکلم ذات احدیت سرچشمه میگیرد، از سنخ وجود است.این وجود مقدس چه در جان انسان و چه عالم تکوین منشأ اثر است.از اینرو، در آیهء 31 سورهء رعد،از خاصیت اعجازآمیز قرآن در حرکت دادن و جابجایی کوهها،و شکافتن زمین و یا به تکلم واداشتن مردگان یاد شده است،(15)،و در آیهء 21 سورهء حشر از تأثیر سنگین کلام الهی-قرآن در حالت نزول آن بر کوه با وصف «خشیت»یاد شده است که این تأثیر بین انسان و کوه مشترک است.اگر کوه با آن همه عظمتش تاب و توان نزول قرآن و جلوهء کلام اعجازآمیز الهی را ندارد،پس بنگر تا حال انسان خود چگونه است؟ از بین همهء موجودات تنها انسان کامل است که توان تجربهء کلام خدا را در جان خود دارد.زیرا لوح دل انسان کامل،با لوح محفوظ الهی برابر است.عین القضاة میگوید:(16) «جوانمردا،قرآن را در چندین هزار حجاب به خلق فرستادند،اگر جلالت نقطه بای«بسم الله» بر عرش آمدی یا بر آسمانها و زمینها در حال پست و گداخته شدندی».لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرأیته خاشعا متصدعا من خشیة الله همین معنی باشد.نوش باد آن کس را که بیان این همه کرد و گفت:«کل حرف فی اللوح المحفوظ اعظم من جبل قاف»گفت هر حرفی از قرآن در لوح محفوظ، عظیمتر از کوه قاف است.این لوح خود دانی که چه باشد؟لوح محفوظ دل بود.این قاف دانی که چیست؟«ق و القرآن المجید»باشد.
بنابراین نه تنها سور و آیات قرآن،بلکه حتی حروف و کلمات قرآن نیز به تنهایی تأثیر هدایتبخش خود را داراست.به همین دلیل نگرش عرفا نسبت به قرآن همانند نگرش آنان در عالم تکوین با دیدهء وحدت بین است.
از نظر پیشوایان دینی هم،توجه انسان به مصدر کلام وحی و یقین وی به اینکه قرآن کلام خداست، اهمیت دارد و گرنه کثرت آیات و سورههای قرآن بدون در نظر گرفتن اینکه اینها عین کلام الهیاند، تأثیری بر انسان نخواهد داشت.از اینرو کلام الهی هر چند یک آیه و یا یک حرف باشد(حروف مقطعه در بسیاری موارد خود یک آیهاند)،میتواند برای هدایت انسان راهگشا باشد.شیخ کلینی از امام موسی کاظم علیه السلام-روایتی نقل میکند(17)که «هرکه به آیهای از قرآن،از شرق و غرب عالم بینیازی جوید،او را کفایت میکند،[اگر باور داشته باشد]»
از دیدگاه عین القضاة قرآن در کسوت حروف نازل شده تا نامحرمان بر آن مطلع نشوند حروف مقطعهء نظیر«آلم،المرا،الرا،کهیعص،یس،ق،ص، حم عسق،ن،طه،المص،حروفی هستند که در عالم سرّ به عنوان مجمل تلقی میشوند.در چنین عالم حروف متصل جملگی منفصل میشود و اهل سرّ به جای آنکه آیهء«یحبهم و یحبونه»را متصل ببیند،جمال این حروف مقدس را به صورت منفصل مشاهده میکنند:«ی،ح،ب،هـ، م»(18)
نتیجه اینکه اعجاز قرآن در درجهء اول به سبب حروف و کلماتی نورانی است که از معدن قدس الهی و مقام رحمانیت تنزل یافته است:«حم تنزیلمن الرحمن الرحیم».(19)همانگونه که حروف و کلمات در عالم امر ربوبی،موجودات را در سیر تکاملیشان یاری میکنند،همینگونه هم قرآن با حروف متعالی و آیات محکمش،انسان را-که خلاصهء آفرینش است به کمال و غایتش هدایت میکند.(20)بنابراین حروف قرآن،بسان وجود متکلمش«نور»است.حروف نورانی قرآن آدمی را از هستی ظلمانی و پرگناه خویش میرهاند و به عالم نور مطلق احدی میرساند.عرفا و بزرگان دین،از وصول به حروف نورانی قرآن با تعبیر«تجلی»یاد کردهاند.(21)منظور از تجلی در اینجا این است که هستی مطلق به صورتهای مختلف درمیآید تا با انسان سخن گوید.شوئون در اینمورد مینویسد:(22) «یک کتاب آسمانی،کلیتی است جامع و تصویر هستی به صور گوناگون درآمده است تا متناسب با ظرف وجود بشر گردد.و نوری است که میخواهد خود را بر صلصال بشری(گل وجود آدم)قابل رؤیت سازد».
این تجلی در هنگام تلاوت آیات برای شخص صاحب بصیرت نمایان میگردد و چون آیات از نظر معنا و مفهوم در یک سطح نیستند،تلاوت آیات گوناگون تجلی صفات متنوع را برای تلاوت کنندهء قرآن به ارمغان میآورد.از اینرو عارفان حقیقی، علاوه بر ذکر،تلاوت قرآن را برای سالک طریقت لازم میشمرند،شیخ شهابالدین سهروردی در این مورد میگوید:(23) «مبتدی بر فرایض و سنن اقتصار نماید و اوقات دیگر به ذکر بسر برد.و متوسط را مداومت بر تلاوت قرآن بعد از ادای فرض و سنن اولی است،و همان خاصیت که اهل بدایت را از ملازمت ذکر روی نماید،او را از تلاوت حاصل گردد،با زواید دیگر،چون تجلیات صفات مختلفه بواسطهء تلاوت آیات مختلفة المعانی و دقایق فهوم و حقایق علوم».
همچنین از امام خواجه محمدبن علی حکیم ترمذی سخنی در رجحان و افضلیت قرائت قرآن بر ذکر نقل شده است و در طی آن به طهارت و طراوت قرآن اشاره شده که تاکنون یعنی از زمان نزولش تا به حال هیچگاه نه کهنه شده و نه آلوده گشته و این به سبب عظمت و نورانیت آن است.(24)
و چون نور قرآن از سنخ علوم ظاهری نیست،لذا اکتساب آن موقوف به تحصیل علوم رسمی نیست،همانگونه که آورندهء قرآن،خود با تعلیم آنرا دریافته است.(25)
بنابراین تأثیر شفابخشی قرآن،منوط به آگاهی از مسائل از علوم قرآنی نیست.همانگونه که تأثیر دارو با استعمال آن محقق میشود نه با دانستن فرمول تهیه شدهاش.پس شرط استفاده از این کتاب دانستن رموز آن نیست بلکه تنها انتظاری که از تلاوت کنندهء قرآن میرود،این است که حق تلاوت را به جا آورد و این هنگامی است که قاری،وجود خود را در معرض کلام حق قرار دهد تا در اثر تابش این نور،هستیاش به وجودی حقانی مبدل گردد. خواجه محمد پارسا در کتاب«قدسیه»خویش چنین گوید:(26) «کسی دارو خورد و نداند که چه میخورد،اثر کند؛قرآن نیز اثر کند.هر حرفی از قرآن به منزلهء کوهی است که بر وجود بشریت واقع میشود،و او را اقناء میکند و آثار او را دفع میکند.نور قرآن به نور دل مؤمن جمع شود،نورانیت زیاده شود و وجود بشریت متلاشی گردد».
(1)-شوئون،فرتیتوت،شناخت اسلام،ترجمهء سید ضیاءالدین دهشیری،تهران،1362،ص 3-51.
(2)-ایزوتسو،توشیهیکو،خدا و انسان در قرآن،ترجمهء احمد آرام، تهران،1373،ص 232.
(3)-القرآن الحکیم ترجمهء محمد خواجوی،سورهء بقره،آیهء 24.
(4)-ملاصدرا،صدرالدین محمد شیرازی،اسرارالآیات ترجمه و تعلیق محمد خواجوی،تهران 1363،ص 40.
(5)-قونوی،صدرالدین،اعجاز البیان یا تفسیر سورهء فاتحه، ترجمهء محمد خواجوی،تهران،1375 ص 131.
(6)-همانجا،ص 130،122.
(7)-همو،کتاب الفکوک یا کلید اسرار قصوص الحکم،ترجمه و متن به تصحیح محمد خواجوی،تهران،1371،ص 9-166.
(8)-همو اعجازالبیان،ص 5.
(9)-همو،نفحات الهیه یا مکاشفات الهی ترجمه محمد خواجوی،تهران،1375 ص 69.
(10)-همانجا،ص 2-71
(11)-لاهیجی،ملامحمد جعفر،شرح رسالة المشاعر ملاصدرا، تعلیق و تصحیح سید جلالالدین آشتیانی،طهران،قم،بیتا،ص 303.
(12)-خواجوی،محمد مشارق البیان فی اسرار القرآن،مقدمهء «القرآن الحکیم».
(13)-عین القضاة همدانی،ابوالمعالی،تمهیدات،تصحیح عفیف عسیران،تهران،1373،ص 168.
(14)-ابن عربی،محیالدین،محمدبن علی،التجلیات الالهیه، تحقیق عثمان یحیی،تهران،1367،ص 96.
(15)-ر.ک،بیضاوی،ناصرالدین،انوار التنزیل و اسرار التأویل المعروف بتفسیر البیضاوی،بیروت،بیتا المجلد الثامن،ص 152؛همچنین الطبرسی،ابوعلی،مجمع البیان فی تفسیر القرآن، المجلد 3-ج 6،تهران،بیتا،ص 293.
(16)-تمهیدات،ص 173.
(17)-اصول کافی،باب فضل القرآن،روایت 18.
(18)-تمهیدات،ص 6-175.
(19)-قرآن حکیم،سورهء فصلت،آیه 1 و 2.
(20)-برای شرح تناظر وجودی بین حروف در تاب تکوین و قرآن ر.ک حمزه فناری شمسالدین محمد،شرح رباعی شیخ اکبر محیالدین اعرابی،تصحیح و ترجمهء محمد خواجوی تهران، 1370،ص 31.
(21)-ر.ک،نهجالبلاغه،خطبهء 147.
(22)-شناخت اسلام،ص 53.
(23)-خواجه محمد پارسای بخارایی،قدسیه(کلمات بهاءالدین نقشبند)،تصحیح و تعلیق احمد طاهری عراقی،تهران،1354، ص 42.
(24)-همانجا.
(25)-سورهء شوری،آیهء 42.
(26)-قدسیه،ص 43.